آ
●
.
بخوان كه دلم هواي لالايي هايت را كرده است
.
مرا نوازش كن ، نگذار تنهايي مرا نوازش كند
.
وقتي آواز دلنشين لالايي را مي خواني احساس محبت در من بيشتر مي شود
.
وقتي مرا نوازش ميكني احساس ميكنم داري من را آرام ميكني از اين شور و
التهاب زندگي
.
آواز آرامش ، آواز مهرباني ، همزباني .مي خواني و مرا دلداري ميدهي مي خواني برايم قصه ميگويي
.
قصه مرد تنها ، قصه شبهاي يلدا، لالايي بخوان در شب بلند سال
.
بخوان تا آرام بگيرم بخوان تا فرياد در پشت حنجره ام تبديل به نفس شود
.
هنگام شبها انتظار تو را مي كشم كه بيايي و من را با لالايي ات به خواب ببري
شبي كه تو برايم لالايي نگويي خواب ندارم ، شبي بي احساس ميشود،
شبي كه ديگر احساس محبت در من كمتر ميشود
.
وقتي با صداي مهربانت آوازلالايي را مي خواني ستاره ها هم در آسمان با
صداي آوازت دور هم جمع مي شوند و به صداي مهربانت گوش ميدهند
.
ماه با آن نور درخشانش محفل ما را روشن ميكند
.
پرندگاني كه به لانه شان پناه برده اند با صداي لالايي ات در شب تاريك در
آسمان به شوق آوازت پرواز ميكنند
.
اما شبي كه تو نباشي و آن آواز را بخواني شبي است تاريك وبي ستاره
وشبي است كه ديگر پر از سكوت و تنهايي است
بخوان آواز لالايي را ، بخوان تا دلم باز شود،بخوان تا به خواب رويايي روم